سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلام من...میخوام نمیدونم چی میخوام؟؟اصلآ وللش بیخیال

رازهایی برای زنان

 

 

?- قدرت درک یافته هایی را که از تجربیات مختلف بدست می آوری افزایش بده،

آن را در سکوت، باور کن و به صورت خود در اختیار دیگران قرار بده!

?- بگذار که لبخند در قلبت باور شود و از دریچه چشمهایت به دنیا بتابد.

مانند لبخندهای دوستانه، شفابخش و سپاسگزار باش!

?- نخواه که دیگران را با زیبایی و جذابیت زنانه جذب کنی .

زیرا هرچند داشتن اقتدار به دیگران ارضاکننده است، اما به تدریج، وجود ناقص و ضعیف خواهد شد.

سعی کن با الهام بخشیدن به دیگران و تحسین اهداف عالی آنها، خود را قوی کنی !

?- هنگامی که وسوسه می شوی تا حرف های کنایه آمیز و نیشدار به دیگران بزنی یادت باشد که فلفل زیادی، طعم غذا را خراب می کند!

کلمات نسنجیده، دوستی های باارزشی را تباه کرده اند. اما مهربانی هیچ چیز را خراب نمی کند!

اجازه بده دیگران هرطور مایلند پیش بروند!

?- ظرفیت عشق وجودت را با دوست داشتن همه انسانها و تمامی زندگی، افزایش بده!

اینجوری دیدین همه شک کردن و خوندن (مخصوصاً آقایون)



  • bia2man.parsiblog.com&ir: رازهایی برای زنان
  • نوشته شده در  سه شنبه 88/11/13ساعت  11:6 عصر  توسط امیر 
      نظرات کاربرانbia2man.parsiblog.com&ir()

    مرغ عشق و شاپرک

     

    زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

    مرغ عشقی خسته بود که دلش شکسته بود

    اون اسیر یه قفس شب و روزش بی نفس

    همه آرزوهاش پر کشیدن بود و بس؛

     

    تا یه روز یه شاپرک نگاشو گوشه ای دوخت،

    چشش افتاد به قفس دل اون بدجوری سوخت

    زود پرید روی درخت، تو قفس سرک کشید

    تو چشم مرغ اسیر ، غم دلتنگی رو دید

     

    دیگه طافت نیاورد ، رفت توی قفس نشست

    تا که از حرفای مرغ ، شاپرک دلش شکست

    شاپرک گفت که بیا، تا باهم پر بکشیم

    بریم تا اون بالاها، سوار ابرها بشیم

     

    یه دفعه مرغ اسیر نگاهش بهاری شد

    بارون از برق چشاش روی گونش جاری شد

    شاپرک دلش گرفت وقتی اشک اونو دید

    با خودش یه عهدی بست، نفس سردی کشید

     

    دیگه بعد از اون قفس، رنگ تنهایی نداشت

    توی دوستی شاپرک، ذره ای کم نمی ذاشت

    تا یه روز یه باد سرد، میون قفس وزید

    آسمون سرخابی شد، سوز برف از راه رسید

     

    شاپرک یخ زد و یخ ، مرد و موندگار نشد

    چشماشو رو هم گذاشت، دیگه اون بیدار نشد

    مرغ عشق شاپرک رو بدست خدا سپرد

    نگاهش به آسمون تا که دق کردش و مرد...

     



  • bia2man.parsiblog.com&ir: مرغ عشق و شاپرک...
  • نوشته شده در  سه شنبه 88/11/13ساعت  11:6 عصر  توسط امیر 
      نظرات کاربرانbia2man.parsiblog.com&ir()

    من خدا را دارم

    کوله بارم بر دوش

     

                سفری میباید بی همراه  

                                    

          گم شدن تا ته تنهایی محض

    سازکم با من گفت

                                            

                                          هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی

                            

     تو بگو از ته دل من خدا را دارم

     

    من و سازم چندیست که فقط با اوییم

     



  • bia2man.parsiblog.com&ir: من خدا را دارم...
  • نوشته شده در  سه شنبه 88/11/13ساعت  11:5 عصر  توسط امیر 
      نظرات کاربرانbia2man.parsiblog.com&ir()

    یاد من باشد...

     

    *یاد من باشد آن گونه باشم که باید ..نه آن گونه که افکارم میگویند ...

    شیطان راه به باید های من ندارد اما به افکارم، شاید ...

     

    *یاد من باشد بیشتر مراقب دلم باشم ...نگذارم هرجایی برود...

    هرزه شود ...یا که دست بیگانه به دستش بخورد ...

     

    *یاد من باشد حرفی نزنم از راز ستاره ها...با زمین و زمینیان

     

    *یاد من باشد بال پروانه ها رانباید گرفت ...میشکند ....

    فرصت پروانه ها کوتاه است... نباید خانه نشینشان کرد....

     

    *یاد من باشد نوای کبوتر و بلبل فرق ندارد ...

    هردو زیباست ..نغمه ی عشق است... تسبیح حق.....

     

    *یاد من باشد با حق باشم ..حتی اگر به قانون زمین بر میخورد!

     

    *یاد من باشد من تنها نیستم ...خدای من همین جاست ..بالای سرم...

    صاحب مهتاب است....یاد من باشد دوستم دارد....

     

    *یاد من باشد ....یاد من باشد خدا ناصحان به خود را دوست دارد...

     



  • bia2man.parsiblog.com&ir: یاد من باشد...
  • نوشته شده در  سه شنبه 88/11/13ساعت  11:5 عصر  توسط امیر 
      نظرات کاربرانbia2man.parsiblog.com&ir()

    اولش همه شکل هم هستیم ... کوچولو و کچل!

    حتی صداهامون هم شبیه همدیگه هست ...

    با اولین گریه بازی شروع میشه ...

    هی بزرگ میشیم ، بزرگ و بزرگ تر ...

    اونقدر بزرگ که یادمون میره یه روز کوچولو بودیم ...

    دیگه هیچ چیزمون شبیه به هم نیست ...

    حتی صداهامون ...

    گاهی باهم می خندیم ، گاهی به هم ...

    اینجا دیگه بازی به نیمه رسیده !

    واسه بردن بازی روی نیمه دوم نمیشه خیلی حساب کرد

    گاهی باید برای بردن بازی بین دو نیمه دوباره متولد شد...!



  • bia2man.parsiblog.com&ir: تولدی دوباره ...
  • نوشته شده در  سه شنبه 88/11/13ساعت  11:4 عصر  توسط امیر 
      نظرات کاربرانbia2man.parsiblog.com&ir()

       1   2   3   4      >

    لیست همه ی یادداشت های وب من bia2man.parsiblog.ir&com
    عمس های زیبای باران کوثری
    کدهای موزیک سری پنجم
    کدهای موزیک سری چهارم
    کدهای موزیک سری سوم
    کدهای موزیک سری دوم
    [عناوین آرشیوشده]